جدول جو
جدول جو

معنی ده او - جستجوی لغت در جدول جو

ده او
نام مکانی در جنوب التپه ی بهشهر، نام مکانی در بالاجاده.، آبی که با تفاله ی غوره آمیخته شود تا ترشی به جامانده در آن.، آبیاری دوم زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ده لو
تصویر ده لو
هر یک از ورق های گنجفه که ده خال داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَهْ دُ)
دو قسمت از ده قسمت چیزی. دو عشر. نفعی است معین که سوداگران با هم دارند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
مرکب از ده = بزن + واو عطف + دار = نگهدار، داروگیر و غوغا و هنگامه و معرکه و آوازمبارزان. (از ناظم الاطباء). همهمه جنگ. بزن و بگیرو نگهدار. (یادداشت مؤلف). داروگیر و کر و فر. (ازبرهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) :
برآمد ده و دار و بند و بکش
نه با اسب جان و نه با مرد هش.
فردوسی.
از ایران ده و دار و بانگ و خروش
فراوان ز هر شب فزون بوددوش.
فردوسی.
خروش آمد از لشکر هردو سوی
ده و دار گردان پرخاشجوی.
فردوسی.
برآمد ده و دار از هر دو سوی
ز گردان جنگی پرخاشجوی.
فردوسی.
- ده و دار و گیر، بزن و نگه دار و بگیر. غوغای جنگ. (یادداشت مؤلف) :
برآمد ز هر سو ده و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر.
فردوسی.
برآمد ز لشکر ده و دار و گیر
بپوشید روی هوا پر تیر.
فردوسی.
برآمد ده و دار و گیر و گریز
ز هر سو سرافشان بد آن برگ ریز.
اسدی.
، جاه و جلال. (از ناظم الاطباء) ، نخوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
ده لا. ده تا. دارای ده تو. ده لایه:
بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع ده توست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کشور. (یادداشت مؤلف). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم. (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایرۀ مفهوم پارینۀ آنها تنگتر شده از آنهاست دیه یا ده که در فرس هخامنشی دهیو و در اوستا دخیو به معنی کشور یا مملکت است و داریوش بزرگ در سنگنبشتۀ کشورهای بهستان، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن را دهیو نامیده است. (فرهنگ ایران باستان ص 60)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکی از حکمرانان مشهور هند است. وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن بسایر کشورهای هند نیز نفود کرد و عنوان ’مهراچه’ یعنی ملک الملوک بخود گرفت. اخلاف وی تا سال 400 میلادی این عنوان را حفظ کردند ولی پس از آن بعلت دوام اختلالات 150ساله قدرت و شوکت خود را از دست داده منقرض شدند. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ اَ وِ)
نام قسمتی از اوستای حاضر است که در زمان شاپور دوم ساسانی نوشته شده برای نماز و ادعیۀ روزانه و ایام متبرکۀ ماه و جشن های دینی و جز آن، این ادعیه و صلوات را آباذرباد مهراسپندان موبدان موبد عصر شاه پور دوم از اوستا گرد کرده بهدینان را. (یادداشت بخط مؤلف). راجع به خرده اوستا و رابطۀ آن با سایر فصول اوستا مطالبی در زیر بطور مختصر از کتاب یشتها آورده میشود: اوستا مرکب است از پنج کتاب یا جزء: اول، یسنا که مهمترین قسمت کتاب مقدس است و دارای 72 فصل یا ’ها’ می باشد، پنج گاتها جزء آن است. دوم، ویسپرد که مجموعه ای است از ملحقات یسنا که ازبرای مراسم دینی ترتیب داده شده است و آن مشتمل بر 24 فصل یا ’کرده’ می باشد. سوم، وندیداد که مطالب عمده آن راجع بقوانین مذهبی است و هر یک از 22 فصل آنرا یک فرگرد گویند. چهارم، یشت. پنجم، خرده اوستا که ازبرای نماز و ادعیۀ اوقات روز و ایام متبرکۀ سال و اعیاد مذهبی و غیره ترتیب داده شده است، مندرجات خرده اوستا مثل سایر جزوات اوستا محدود بحدی نیست، بسا از نسخ خطی قدیم دارای ادعیه ای است که در نسخۀ دیگر نیست، همچنین قاعده ای ندارد که چند تا از یشتهاباید در جزء آن باشد ولی بدون استثناء تمام نسخ دارای هرمزدیشت و سروش یشت می باشد و بسا هم کلیۀ یشتها را جزء خرده اوستا می شمرند. بنابراین کلیۀ اوستا مرکب از چهار کتاب می باشد. (از کتاب یشتها ج 1 ص 14).
در حاشیۀ برهان قاطع چ آمده است: خرده اوستا در پهلوی Apastak Xortak بمعنی اوستای کوچک (یا مختصر) ، این کتاب دینی را آذربد مهراسپند موبدان موبد عهد شاپور دوم (310- 379 میلادی) تدوین کرد و آن برای نماز و ادعیۀ اوقات روز و ایام متبرک ماه و اعیاد مذهبی سال و دیگر مراسم تخصیص داده شده. مطالب و دعاهای آن از اوستای بزرگ استخراج شده است. همه مندرجات خرده اوستا، بزبان اوستایی نیست بلکه بخش بزرگی از آن بزبان پازند و متعلق به ازمنۀ متأخر است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده لو
تصویر ده لو
ورق دارای ده خال (گنجفه ورق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماده اولی
تصویر ماده اولی
ماتک فراتم
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که پیش و بعد صرف غذا با آن دست ها را شویند
فرهنگ گویش مازندرانی
دورو، مکار
فرهنگ گویش مازندرانی